این روزها بخشی از ذهن زیبای مردم را اخبار تلخ حقوقهای نامتعارف برخی از مدیران پر کرده است. این مساله صرفنظر از جنبه سیاسی و اجرایی آن، از بعد روانشناختی مشکلاتی به بار میآورد. آرامش جمعی زمانی به دست میآید که احساس کنیم هر یک از مسوولان سهیم در سرنوشت ما، به اندازه کافی امین هستند و از داراییهای عمومی مراقبت کافی میکنند. زمانی که این تصور از بین برود، موجی از ناامنی روانی دامنگیر جامعه میشود. همچنین افشای تبعیض در درآمدها به ناامیدی جامعه، بهویژه نسل نو، منتهی میشود که از داشتن یک کار ساده هم گاهی بینصیب میمانند. در کنار این، چنگ زدن به مکانیسمهایی مانند فرافکنی، استدلالتراشی و توجیه در جامعه فراوانی بیشتری مییابد؛ به این معنا که فرد تخلفهای مالی خود را اندک میشمارد و در برابر اعتراض دیگران، به تخلفات کلان مدیریتی اشاره میکند.
علاوه بر همه این موارد، بهانهجویی برای انجام ندادن کار و افزایش نارضایتیهای شغلی هم اضافه میشود. در محیطهای کاری که به اندازه کافی بهانه برای طفره رفتن از کار وجود داشت، اکنون چنین وضعیتی شکل عادیتری به خود میگیرد. در یک جمله، چنین افشاگریهایی نهتنها به حل مسایل به صورت ریشهای کمک نخواهد کرد، بلکه اباحهگری در کسب درآمدهای نامتعارف را برای بیماردلان فراهم میکند. برخورد با تخلفهای مالی آن هم در سطح کلان، بسیار مهم و ضروری است ولی دستگاههای نظارتی مسوولیت انجام آن را برعهده دارند، نه شبکههای اجتماعی و رسانهها.